اوایل وقتی می‌اومدم کنار رود‌خونه از اینکه همه جزئیات قتل رو میدونستم احساس غرور میکردم ولی هرچی بیشتر میگذشت احساس میکردم قلبم داره ترک میخوره.وقتی قلبت ترک بخوره دیگه نمیشه درستش کرد.دیگه مثل اولش صاف و یکدست نمیشه.اگه دیگه مامان بزرگم رو نبینم نمیمیرم اما بعضی وقت ها که خودمو توی آینه دستشویی نگاه میکنم.درست شبیه نقاشی مرد منچستر لوری هستم.دماغ و دهن و گوش هام سر جاشونن ولی اگه توی چشمام نگاه کنی.میتونی قلب ترک خورده ام رو ببینی.وقتی همچین حالی به آدم دست میده بهترین راه اینه که به یه قسمت دوست داشتنی از سریال سی اِس آی فکر کنه.یا یه نقاشی بکشه تا از فکرش بیاد بیرون.آدم های زیادی با قلب ترک خورده دور برمون هستن.ولی آدم ها توی خیابون یا گاه های پوندلند فقط از کنار هم رد میشن.اون ها همدیگه رو نیبینن اما اگه درست نگاه کنن میتونن ببینن بعضی از آدما چقدر چشماشون غمگینه.اگه اتفاقی بیفته که قلبت رو بشکنه اون وقته که دیگه چشمات مثل قبل برق نمیزنه

#با_معنا

#برگرفته_از_کتاب_سرنخ های_چوب_کبریتی

#کیم_اسلیتر

خورده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

tarafdar to گل سنگ الان بخر تحویل بگیر گروه مهندسی آرشکو رشته مدیریت صنعتی مجله مجازی تیونر طراحی سایت سیم خاردار تبری